من یک خبرنگارم با کلی دغدغه ... |
||
سه شنبه 94 آذر 24 :: 11:30 عصر :: نویسنده : اعظم وثوقی
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم به قول مولوی هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش چند صباحی گشتیم و گششتیم تا حقیقت را بیابیم ... گشتیم و گشتیم و گشتیم و گشتیم و ... از نقطه ای آغاز کردیم و هزار چرخ زدیم و زدیم و زدیم مدام از مسیر منحرف شدیم و هی کج شدیم و شدیم و شدیم... انقدر که سرگردان شدیم و عاقب این کج شدن ها به جایی رسید که یک دور کامل زدیم و رسیدیم نقطه اول منتهی این بار فهمیده تر شدیم و عمیق تر خوشحالم که مسیر را دوباره بازیافتم در حالی که یک نا مسیر شناس خوب شده ام بی شک با این تجربه ها راه و مسیر را هم خواهم یافت و مسیر از این به بعد برایم هموارتر خواهد بود ... البته اگر خدا بخواهد
الهی شکر همه دادن ها و ندادن هایت را دادن هایت همه به تدبیرت بود و ندادن هایت هم ... همه را شکر چه آن هایی که عقوبت گناهانم بود و چه آن هایی که برای آموختنم بود و چه آن هایی که ... الهی شکر خدایا ببخشش که مدام ناله کردم در حالی که دقیقا همان مسیری مرا می بردی که آخرش همان چیزی بود که از تو خواسته بودم منتهی مانند یک کودک بهانه مسیر را می گرفتم و می گفتم مسیر من از این جا نیست بی آن که چشم به مقصد بدوزم... ببخش که به اعتمادم به یک طناب پوسیده بیشتر از دست یاری تو بود ... شرمنده ام بسیار و بسیار و بسیار ...
موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 108100
|
||